۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۰

پیش قد تو سهی سرو ز پا افتاده
گل ز شرم رخت ای جان به حیا افتاده

قد همچون الفت راست بگویم سرویست
سایه اش بر لب جو بر سر ما افتاده

مهر ما بر رخ چون ماه تو امروزی نیست
در ازل بود نه از مهر گیا افتاده

تو ز ما فارغ و ما در غم رویت گریان
تو چه دانی غم من کار مرا افتاده

ای سهی سرو به فریاد دل ما می رس
که ز بالای تو در دام بلا افتاده

گفته بودم که غم عشق تو پنهان دارم
چه کنم راز ز چشمم به ملا افتاده

خاطرم را چو سر زلف پریشان مگذار
که به روی تو چنین بی سر و پا افتاده

تا بدیدم رخ زیبای تو ای جان و جهان
آتشی از لب لعل تو به ما افتاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.