۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷۶

یک شب به لطف از درما درنیامدی
چون سرو راستی تو ز در بر نیامدی

گفتم به دیده کز رخ خوبش نظر بدوز
ای دیده عاقبت تو به دل درنیامدی

ای سرو ناز من ز چه معنی به هیچ باب
یک شب مرا ز لطف به بر در نیامدی

دوش انتظار وصل تو کردیم تا سحر
ما منتظر به وعده ی تو گر نیامدی

عمری به انتظار تو ای نور دیده ام
رنجور عشق گشتم و بر سر نیامدی

ای دل عجب که در شب دیجور عشق او
بر بوی مشک و غالیه و عنبر نیامدی

ای دل جهان و جان همه کردیم عرض دوست
چندانکه سعی رفت تو درخور نیامدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.