هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و فراق یار می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه وجود معشوق برای او حیاتی و شفابخش است. او از دوری معشوق رنج می‌برد و آرزوی وصال دارد. همچنین، شاعر به صبر و دعا در راه عشق اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که تنها خواسته‌اش از جهان، بودن با معشوق است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۳۳۰

بتا به عهد من ار بر سر جفا باشی
دل ضعیف مرا مایه دوا باشی

مشو ز دیده ی ما دور ای دو دیده ی من
تو همچو جان منی چون ز من جدا باشی

دلا تو پادشه من شدی مرو از راه
چرا که تا به سر کوی او گدا باشی

ز بهر روز وصالش بود مرا جانی
تو بی وصال رخش در جهان چرا باشی

گدای وصل نگاری شدی عجب نبود
به کوی شاه جهان گر تو بینوا باشی

ز دست ما چه برآید بجز دعای سحر
تو صبح و شام همیشه در آن دعا باشی

من از جهان بجز از وصل تو نمی خواهم
مراد من ز جهان آنکه تا مرا باشی

چرا شدی ز غم یار خویش بیگانه
به راه عشق تو باید که آشنا باشی

جهان به گرد جهان گشتن تو به باشد
به هر دیار که باشی تو با خدا باشی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.