هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که بازگردد و دل نزارش را آرامش بخشد. شاعر خود را گدای کوی معشوق و عشق او را گران‌بها می‌داند و با وجود بی‌وفایی معشوق، همچنان به او عشق می‌ورزد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۳۹۶

بی وصل تو ندارد جان با تن آشنایی
یارب چه باشد ار تو یک دم ز در درآیی

هیچت زیان ندارد ای نور دیده و دل
گر یابد از جمالت این دیده روشنایی

بازآی و خاطرم را بازآر کاو نزارست
ما با توایم جانا آخر تو خود کجایی

ما چشم دیده و دل در قامت تو بستیم
ای سرو ناز بستان از ما مکن جدایی

عمری مرا و عمری جان در سر تو کردیم
زان رو چو عمر هرگز با هیچکس نپایی

تو پادشاه حسنی در عالم لطافت
زان می کنم شب و روز در کوی تو گدایی

تو گوهری و ما خس در بحر عشقت ای جان
شد مشتری دل من با آن گران بهایی

گویی جهان وفایی چندان نمی نماید
حقّا که از تو آموخت آئین بی وفایی

گر چه تو بی وفایی همچون جهان ولیکن
هر لحظه بر دل ما مهری دگر فزایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.