۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹۸

گذشت حسن نگارم ز حد زیبایی
نماند در دل تنگم از آن شکیبایی

بتیست گل رخ مه روی لیک بدمهرست
به سان ماه، رخش شب رویست هر جایی

چو سرو بر لب جویست رسته بر دل ما
نشسته بر سر راهیم تا تو باز آیی

ستمگرا مکن این جور بر من مهجور
که نیستم پس از این بر جفا توانایی

ز دست جور و جفایت جهان و ملک جهان
خراب گشت تو را واجبست دارایی

به شکر آنکه بدین شاد و من شکسته دلم
نظر به جانب این خسته کن خدارایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.