۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

مرا کام دل گر زیاری برآید
خوشم، گر پس روزگاری برآید

زهم گر بر آید دو عالم چه پروا
مبادا که یاری ز یاری برآید

بما چند کاوش، حذر کن ز آهی
که از سینه دلفگاری برآید

فکندیم کشتی ببحری و مشکل
کزو پاره ای از کناری برآید

زصحرای عشقت گلست آنچه روید
محالست ازین دشت خاری برآید

طبیب و غم عشق او جای رحمست
چه از صرصری باغباری برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.