۲۶۹ بار خوانده شده

بخش ۵۵ - سلاله ساسانیان

سراینده ی نامه ی باستان
که از حال ساسان زند داستان

بگوید که ساسان بهمن نژاد
همی زیستی در نشابور شاد

شدی چون بهر پشت پیدا پسر
همی نام ساسان نهادی پدر

شبانان بدندی وگر ساروان
همه ساله در کوه و هامون روان

به استرخ بد بابک نامور
که فرخنده ساسانش آمد پسر

مگر بود بابک ستاره شمار
به زیج و سترلاب بودیش کار

بدانست کآید زساسان پدید
جوانی به کردار تابنده شیر

بر اورنگ ایران برآرد نشست
بگیرد همه زند، اوستا به دست

درخت مهی زو شود باردار
کند تازه آیین اسفندیار

زساسان همی جست بیخ و نژاد
چو آگاه شد خاطرش گشت شاد

یکی کاخ بهر وی آباد کرد
به دامادی خود دلش شاد کرد

چو نه ماه بگذشت از آن خوب چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر

به مانند داریوش و هم چون زریر
نهادند نام ورا اردشیر

بیاموختندش هنرهای جنگ
بیفزود بر گوهرش هوش و هنگ

ببالید برسان سرو سهی
بتابید زو دانش و فرهی

چو آگاه گردید ازو اردوان
بدو اردوان داد دخت جوان

هر آن کس که بد بابکی در ستخر
بدان پور فرخنده جستند فخر

نمود از که و مه یکی انجمن
زفرزانه و مردم رای زن

همی گفت این را بخوانیم راد
به گیتی نباشیم ازین نیز شاد

که من باشم از تخم اسفندیار!
به ایران بود اردوان شهریار!

بگفتند یک سر که ما بنده ایم
به فرمان و رایت سر افکنده ایم

چو پاسخ بدینسان شنید اردشیر
گزین ساخت پس لشگری شیرگیر

گوی نام او ارتباک سترگ
که بد زاده ی مهرزاد بزرگ

زجهرم بیامد بدو یار گشت
سر اردشیر از فلک برگذشت

وزان پس دمان اردشیر جوان
جهان تنگ بگرفت بر اردوان

بجنگید با اردوان چند سال
زکردان شکسته شد آن بی همال

دگر ره به کردان شبیخون نمود
سر بخت آن قوم وارون نمود

به کرمان بجنگید با هفتواد
به جهرم ابا مهرک نوش زاد

به آوردگه اردوان را بکشت
همه ملک ایرانش آمد به مشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۴ - سلاله اشکانیان
گوهر بعدی:بخش ۵۶ - پادشاهی اردشیر بابکان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.