هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و وطنی است که به توصیف زیباییها و ویژگیهای طبیعی و فرهنگی ایران میپردازد. شاعر با غرور از مرزهای ایران، هوای خوش، خاک حاصلخیز، و مناظر زیبای آن سخن میگوید و هر منطقه از ایران را با ویژگیهای منحصر به فردش ستایش میکند. همچنین، شاعر از دوری از وطن و غربت خود ابراز ناراحتی میکند و به روزگاران گذشته که در ایران شادمان بوده، اشاره میکند.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم عمیق وطنپرستانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان ادبی و سبک شعری قدیمی ممکن است برای نوجوانان و بزرگسالان جذابتر و قابلدرکتر باشد.
بخش ۹۳ - مجملی از وضع جغرافی و حسن موقع طبیعی ایران
خوشا مرز ایران عنبر نسیم
که خاکش گرامی تر از زر و سیم
زمینش همه عنبر و مشک ناب
به جوی اندرش آب در خوشاب
فضایش چو مینو به رنگ و نگار
به یک سو زمستان و دگر سو بهار
همه کوهسارش چو خلد برین
همه مرغزارش خوش و دل نشین
هوایش موافق بهر آدمی
زمینش سراسر پر از خرمی
گلابست در جویبارش روان
همی پیر گردد زآبش جوان
به هر سوی این ملک با آفرین
یکی بوم فرخنده بینی گزین
گر از فارس گویی بهشتی خوش است
همه مرغ آن خرم و دلکش است
هوا خوش گوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار
چو پاکان شیراز پاکی نهاد
نباشد که رحمت بر آن خاک باد
کسی اندر آن بوم آباد نیست
به کام از دل و جان خود شاد نیست
به یک سوی اهواز مینو سرشت
که سبز است و خرم چو باغ بهشت
شکرخیز خاکی نباشد چنان
که زرنوش بودش یکی شارسان
دی و آذر و بهمن و فروردین
همیشه پر از لاله بینی زمین
گر از ملک کرمان سرایم رواست
که هندوستانی خوش آب و هواست
در آن مرز فرخنده ی ارجمند
بهر سال زاید دو ره گوسفند
همان زابل از مصر ارزنده تر
زقنوج و کشمر فروزنده تر
به نزد کسی کو بود فرهمند
یکی نیل کوچک بود هیرمند
خراسان زچین و ختن خوش تر است
که خاکش به مانند مشک تر است
همه باغ او بوستان نعم
همه راغ او گلستان ارم
صباح نشابور و شام طبس
زخوبی آن مرز فرخنده بس
صفاهان چنو در جهان شهر نیست
نداند کش اندر خرد بهر نیست
همه ساله خندان لب جویبار
به کوه اندران کبک و گور و شکار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
خوشا حال آن مرغ دستان سرای
که دارد در آن بوم فرخنده جای
نظنز و سور طرق و قهرود و تار
بود خاکشان هم چو مشک تتار
عروس جهان ست ملک اراک
که سرتاسرش مشک بیز است خاک
درخت گل و سبزه آب روان
طرب آرد از بهر پیر و جوان
هم از عهد جمشید و کاوس کی
نبود است ملکی به خوبی چو ری
که البرز کوه است جای غباد
مکان فریدون با فر و داد
دگر آذر آبادگان کشوریست
که بر روم و شامش بسی برتری ست
خوی و خمسه و ارمی و اردبیل
همه مشک بیزاست
گر آیی سوی رشت و مازندران
پر از سبزه بینی کران تا کران
همه بوستانش سراسر گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
زهی خاک ایران که از گاه جم
مکان کرامت همی بد عجم
خجسته برو بوم ایران که شیر
همی پروراند گوان دلیر
چنو مرز با ارز آباد باد
همیشه برو بومش آباد باد
مرا تا چه کردم که چرخ بلند
از آن خاک پاکم به غربت فکند
به روم از برای چه دارم وطن
که زندان شد این ملک بر جان من
خوشا روزگاران پیشین زمان
که بودم به ایران زمین شادمان
چه شد مایه هجر و آوارگی
که این چاره جستم زبیچارگی
که خاکش گرامی تر از زر و سیم
زمینش همه عنبر و مشک ناب
به جوی اندرش آب در خوشاب
فضایش چو مینو به رنگ و نگار
به یک سو زمستان و دگر سو بهار
همه کوهسارش چو خلد برین
همه مرغزارش خوش و دل نشین
هوایش موافق بهر آدمی
زمینش سراسر پر از خرمی
گلابست در جویبارش روان
همی پیر گردد زآبش جوان
به هر سوی این ملک با آفرین
یکی بوم فرخنده بینی گزین
گر از فارس گویی بهشتی خوش است
همه مرغ آن خرم و دلکش است
هوا خوش گوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار
چو پاکان شیراز پاکی نهاد
نباشد که رحمت بر آن خاک باد
کسی اندر آن بوم آباد نیست
به کام از دل و جان خود شاد نیست
به یک سوی اهواز مینو سرشت
که سبز است و خرم چو باغ بهشت
شکرخیز خاکی نباشد چنان
که زرنوش بودش یکی شارسان
دی و آذر و بهمن و فروردین
همیشه پر از لاله بینی زمین
گر از ملک کرمان سرایم رواست
که هندوستانی خوش آب و هواست
در آن مرز فرخنده ی ارجمند
بهر سال زاید دو ره گوسفند
همان زابل از مصر ارزنده تر
زقنوج و کشمر فروزنده تر
به نزد کسی کو بود فرهمند
یکی نیل کوچک بود هیرمند
خراسان زچین و ختن خوش تر است
که خاکش به مانند مشک تر است
همه باغ او بوستان نعم
همه راغ او گلستان ارم
صباح نشابور و شام طبس
زخوبی آن مرز فرخنده بس
صفاهان چنو در جهان شهر نیست
نداند کش اندر خرد بهر نیست
همه ساله خندان لب جویبار
به کوه اندران کبک و گور و شکار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
خوشا حال آن مرغ دستان سرای
که دارد در آن بوم فرخنده جای
نظنز و سور طرق و قهرود و تار
بود خاکشان هم چو مشک تتار
عروس جهان ست ملک اراک
که سرتاسرش مشک بیز است خاک
درخت گل و سبزه آب روان
طرب آرد از بهر پیر و جوان
هم از عهد جمشید و کاوس کی
نبود است ملکی به خوبی چو ری
که البرز کوه است جای غباد
مکان فریدون با فر و داد
دگر آذر آبادگان کشوریست
که بر روم و شامش بسی برتری ست
خوی و خمسه و ارمی و اردبیل
همه مشک بیزاست
گر آیی سوی رشت و مازندران
پر از سبزه بینی کران تا کران
همه بوستانش سراسر گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
زهی خاک ایران که از گاه جم
مکان کرامت همی بد عجم
خجسته برو بوم ایران که شیر
همی پروراند گوان دلیر
چنو مرز با ارز آباد باد
همیشه برو بومش آباد باد
مرا تا چه کردم که چرخ بلند
از آن خاک پاکم به غربت فکند
به روم از برای چه دارم وطن
که زندان شد این ملک بر جان من
خوشا روزگاران پیشین زمان
که بودم به ایران زمین شادمان
چه شد مایه هجر و آوارگی
که این چاره جستم زبیچارگی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۲ - پادشاهی یزدگرد شهریار
گوهر بعدی:بخش ۹۴ - تأسف بر اوضاع حالیه ایران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.