هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با تصاویر زیبا و استعارههای غنی، توصیفی از طبیعت، آسمان، شب و روز، و عناصر مختلف جهان ارائه میدهد. شاعر از زیباییهای طبیعت مانند گلشن نیلوفری، خورشید، ستارگان، و افق خونریز سخن میگوید و با استفاده از تشبیهات و استعارات، تصویری شاعرانه و خیالانگیز خلق میکند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی و روحانی مانند رحمت، جان خاصان، و جلوههای حق نیز در متن دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای خوانندگان جوان نامفهوم یا دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۹
زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند
گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند
شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح
رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند
از شفق صد جرعه بین در طاس گردون ریخته
تا ز ظلمت طره ای بر روی اختر بسته اند
در افق خونریز خورشیدست و خون آلود ازوست
این تتق کز باختر تا حد خاور بسته اند
زاغ شب بر ره هزاران بیضه زرین نهاد
تا به مغرب طغرل خورشید را پر بسته اند!
نیم شب خیزان مشرق را ز زر مغربی
آفتاب آسا بعینه بر سر افسر بسته اند
بر عروس آسمان مشاطگان صنع حق
این هزاران عقد در یارب چه در خور بسته اند
شب محک رنگست و انجم زر علی الاطلاق از آنک
این محک را بر هوا از بهر آن زر بسته اند
جان خاصان خاک این شب باد چون یکدم در او
راه رحمت بر دل خاصان، سراسر بسته اند
کار آن رندان خاک انداز به کز آب خشک
پرده آن لحظه گرد آتش تر بسته اند
عاقبت از پرده بیرون اوفتد آن پرده ها
کان حریفان صبحدم بر روی مزهر بسته اند
توشه جان از لب لعل شکروش برده اند
گوشه دل در خم زلف معنبر بسته اند
شاهدی دارند چون در جلوه گه خندد فراخ
عقل پندارد به مجلس تنگ شکر بسته اند
روی آن دارد که گویند آن زمان بر روی او
پرتوی از فر شاه هفت کشور بسته اند
قهرمان ملک آن صاحبقرانی کز جلال
خاک پایش قدسیان بر تارک سر بسته اند
گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند
شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح
رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند
از شفق صد جرعه بین در طاس گردون ریخته
تا ز ظلمت طره ای بر روی اختر بسته اند
در افق خونریز خورشیدست و خون آلود ازوست
این تتق کز باختر تا حد خاور بسته اند
زاغ شب بر ره هزاران بیضه زرین نهاد
تا به مغرب طغرل خورشید را پر بسته اند!
نیم شب خیزان مشرق را ز زر مغربی
آفتاب آسا بعینه بر سر افسر بسته اند
بر عروس آسمان مشاطگان صنع حق
این هزاران عقد در یارب چه در خور بسته اند
شب محک رنگست و انجم زر علی الاطلاق از آنک
این محک را بر هوا از بهر آن زر بسته اند
جان خاصان خاک این شب باد چون یکدم در او
راه رحمت بر دل خاصان، سراسر بسته اند
کار آن رندان خاک انداز به کز آب خشک
پرده آن لحظه گرد آتش تر بسته اند
عاقبت از پرده بیرون اوفتد آن پرده ها
کان حریفان صبحدم بر روی مزهر بسته اند
توشه جان از لب لعل شکروش برده اند
گوشه دل در خم زلف معنبر بسته اند
شاهدی دارند چون در جلوه گه خندد فراخ
عقل پندارد به مجلس تنگ شکر بسته اند
روی آن دارد که گویند آن زمان بر روی او
پرتوی از فر شاه هفت کشور بسته اند
قهرمان ملک آن صاحبقرانی کز جلال
خاک پایش قدسیان بر تارک سر بسته اند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.