هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و دلباختگی سخن میگوید و از زیباییهای معشوق و رنجهای عشق یاد میکند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم فلسفی و تقدیر نیز در آن دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به تفسیر و توضیح داشته باشند که برای مخاطبان با سن بالاتر مناسبتر است.
شمارهٔ ۳۴
شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند
قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست
گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
دانه خالش که باز اندیشه او چون کنم؟
گر نه دستی بر نهد سیمرغ جان پر بشکند
چنبر مسکین نمی ترسد که افتد در خمش
آه من کو چنبر چرخ ستمگر بشکند
هر که لعل شکرینش دید گو نامش مبر
زان سبب کز نام او ناموس شکر بشکند
عاشقان در پای او جان بیشتر خواهند ریخت
تا ببندد دل به غمزه طره کمتر بشکند
دور وصلش هر زمان گردان شود ما مانده ایم
چون رسد نوبت به ما در حال ساغر بشکند
گر کند لعل شکر ریزش دو صد پیمان به وصل
غمزه بادام او چون پسته یکسر بشکند
شمع شب یعنی که مه با اوست همچون شمع روز
زین سبب مه هر مهی زان شمع پیکر بشکند
ناوکی کز غمزه چشم یک اندازش بجست
گر چه از دل بگذرد پیکانش در بر بشکند
گر طلسم هجر او تا اوست نشکستست کس
آه سرد من به فر شاه صفدر بشکند
کسری جم مرتبت کیخسرو رستم رکاب
گر عنانش خود بجنبد چرخ و محور بشکند
داور عالم قزل کز شرم جودش هر زمان
کان چو دریا تر شود دریا چو گوهر بشکند
بیم آن هست این زمان کز صدمه صیت سخاش
طارم هفتم ازین شش طاق اخضر بشکند
قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست
گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
دانه خالش که باز اندیشه او چون کنم؟
گر نه دستی بر نهد سیمرغ جان پر بشکند
چنبر مسکین نمی ترسد که افتد در خمش
آه من کو چنبر چرخ ستمگر بشکند
هر که لعل شکرینش دید گو نامش مبر
زان سبب کز نام او ناموس شکر بشکند
عاشقان در پای او جان بیشتر خواهند ریخت
تا ببندد دل به غمزه طره کمتر بشکند
دور وصلش هر زمان گردان شود ما مانده ایم
چون رسد نوبت به ما در حال ساغر بشکند
گر کند لعل شکر ریزش دو صد پیمان به وصل
غمزه بادام او چون پسته یکسر بشکند
شمع شب یعنی که مه با اوست همچون شمع روز
زین سبب مه هر مهی زان شمع پیکر بشکند
ناوکی کز غمزه چشم یک اندازش بجست
گر چه از دل بگذرد پیکانش در بر بشکند
گر طلسم هجر او تا اوست نشکستست کس
آه سرد من به فر شاه صفدر بشکند
کسری جم مرتبت کیخسرو رستم رکاب
گر عنانش خود بجنبد چرخ و محور بشکند
داور عالم قزل کز شرم جودش هر زمان
کان چو دریا تر شود دریا چو گوهر بشکند
بیم آن هست این زمان کز صدمه صیت سخاش
طارم هفتم ازین شش طاق اخضر بشکند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.