۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

آب آن عارض خرم برخاست
تاب آن طره پر خم برخاست

آنکه بی عشق تو درمانم بود
شاد بنشست وز ماتم برخاست

وانکه می کرد سر اندر سر غم
پای کوبان ز سر غم برخاست

زخمهایی که زدی بر دل ما
همه بی زحمت مرهم برخاست

آتش سوختگان هم بنشست
دل افتاده ما هم برخاست

تو ندانسته ای ار نه چو مجیر
پاک بازی ز جهان کم برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.