۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

بیا که باغ نکوتر ز روی دلخواهست
بهار خیمه برون زن چه جای خرگاهست

کنون که در چمن آگاه گشت لاله ز خواب
غرامتست بر آن کو ز عالم آگاهست

به فصل این گل کوتاه عمر عشرت کن
که قصه تو درازست و عمر کوتاهست

تو بر زمانه همی خند چون فنینه گریست
که خنده های گل از گریه ی سحرگاهست

مدار انده فردا چو راه عشق روی
که خود رسد ز بد و نیک هر چه در راهست

هزار جان مقدس فدای آن کس باد
که جای او به چنین وقت حضرت شاهست

خدایگان جهان ارسلان که توقیعش
ز بهر عصمت دین اعتصمت باللهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.