۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

یک شبه وصل تو ز صد جان بهست
ناز تو از ملک خراسان بهست

بوسی از آن لعل شکر بار تو
گر بدهی بی جگر از جان بهست

عقل من اندر خم زلف تو به
گوی هم اندر خم چوگان بهست

چون نبود درد تو درمان پذیر
درد تو صد بار ز درمان بهست

از تو غم ارزان شده در عهد تو
آنچه همه کس خورد ارزان بهست

گر چه مجیر از تو به جان غم خرید
نیست پشیمان که هنوز آن بهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.