۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

کس درین دوران وفاداری نیافت
یاریی بی زحمت از یاری نیافت

روز عالم رفت و در عالم کسی
بی غمی را روز بازاری نیافت

هیچ عاشق بر گلی ننهاد دل
تا از آن گل در جگر خاری نیافت

دل به جان آمد ز دست خویش از آنک
مردمی در هیچ دلداری نیافت

گر کسی رغم مجیر از روزگار
کام رنگی یافت او باری نیافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.