۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳

پرده از لعل بر شکر بستی
چنبر از مشگ بر قمر بستی

هر کرا خون به غمزه بگشادی
رگ جانش به گلشکر بستی

موی کردی مرا ز عشق و چو مور
از پی خون من کمر بستی

تا نیاید خیال وصل به شب
ره خوابم به غمزه بر بستی

چون شکستی ز غم در دل من
در باغ وصال در بستی

کارگر نیست ناوک سحرم
که ره ناوک سحر بستی

گره جان کنون گشاد مجیر
که تو همت به وصل در بستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.