۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷

انصاف داده ام که به خوبی یگانه ای
واندر جهان به حیله و افسون فسانه ای

پاکیزه تر ز غنچه گل بر بنفشه ای
پوشیده تر ز دانه در در خزانه ای

شاخی است دلبری که تو آنرا شکوفه ای
عقدی است دلبری که تو آنرا میانه ای

شادی به روی تو که ز تو شاد نیست کس
صد جان فدای غم که تو غم را بهانه ای

در خون من مشو که نه همدست عالمی
بر جان من مزن نه تو یار زمانه ای

روزی که آیم از پی دیدار بر درت
با من برون پرده و بی من به خانه ای

گفتی بدان مجیر که از دل ترا نیم
عقلی و هوش نیست عجب گر مرا نه ای!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.