۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶

تا بسته بند زلف پریشان گشاده ای
صد نافه مشگ بر گل خندان گشاده ای

ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم
دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای

سینه مکن به بستن دل زان قبل که تو
دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای

خندی ز گریه من و آنگه گمان بری
کاب بقا ز چشمه حیوان گشاده ای

بستیم عهد که دل نشکنی دگر
چونست پس که گوی گریبان گشاده ای؟

گفتیم که بر مجیر گشایی در وصال
تو هر چه در فراق درست آن گشاده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.