۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

کار عالم سست بنیاد آمدست
آسمان را پیشه بیداد آمدست

هر کجا زیر فلک صاحب دلی است
نیک نیک از غم به فریاد آمدست

ای خوشا آن کس که او را در جهان
یا دمی خوش یا دلی شاد آمدست

حاصل خاک آنچه هست از خشک و تر
چون ببینی جمله بر باد آمدست

در جهان هر کار کان مشکلتر است
از برای آدمیزاد آمدست

بنده آنم که او در عمر خویش
یکدم از بند غم آزاد آمدست

ای بسا غصه که خوردم چون مرا
دوستان رفته با یاد آمدست

از غم فرقت همی گردد خراب
هر دلی کز شادی آباد آمدست

سخت آسانست با زخم فراق
زخمها کز تیغ پولاد آمدست

رنج فرقت پژمرد آنرا که او
تازه همچون شاخ شمشاد آمدست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.