۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

گفتم که به زیرکی تمامم
شاید که خرد بود غلامم

هر چند که توسن است گردون
از دانش من شدست رامم

از جهد و کفایت من است این
کز چرخ بر آمدست کامم

وز غایت عقل و کاردانی
انگشت نمای خاص و عامم

شاید که بدین گمان که بردم
توبیخ کنند بر دوامم

امروز چو روز روشنم شد
کاندر همه کار ناتمامم

گر دعوی پختگی کنم باز
مپذیر که من هنوز خامم

هر چند که مرغ زیرک آمد
بر خاتم روزگار نامم

شک نیست که مرغ زیرکم زانک
افتاده به پای خود به دامم

بر دانش خود چو تکیه کردم
زان از می غم پرست جامم

هم فضل خدای به که گیرد
از روی کرم در اهتمامم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.