هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از قدرت و عدالت خداوند و سلطان سخن می‌گوید و به بیان ناتوانی انسان در برابر قهر و عظمت آنان می‌پردازد. شاعر از سرگردانی خود و ناتوانی در برابر تقدیر سخن می‌گوید و در نهایت به امید آزادی و رهایی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و مذهبی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۴

خداوندم ظهیرالدین ادام الله ایامه
که در فضل و هنر جز صدر سلطان را نمی شاید

همی داند به عقل کامل و رای رفیع خود
که چرخ ازرق الازرق و دستان را نمی شاید

نباتی کز فضای بی ثبات او همی روید
اگر چه محض جان داروست درمان را نمی شاید

دلی در پنجه قهرش سر شادی نمی دارد
سری با قبضه تیغش گریبان را نمی شاید

شبش گر طره عذراست در وامق نمی گیرد
مهش گر جبهت حوراست رضوان را نمی شاید

مرا چون گوی سرگردان اگر دارد عجب نبود
چنین گویی که الا زخم چوگان را نمی شاید

مرا قطب معانی خواند بر چارم فلک عیسی
به بندم کرد یعنی قطب دوران را نمی شاید

ز شه در خط نیم زیرا که خطی دارد از گردون
که این حسان سخن فی الجمله احسان را نمی شاید

ولیکن گر تو حال من ز گبر زند خوان پرسی
بگوید کین مسلمان بند و زندان را نمی شاید

به شکل هدهدی پیش سلیمان آمدم شاها!
چه دانستم که این هدهد سلیمان را نمی شاید

اگر شه رای آن دارد که آزادم کند زیبد
که روز عید اضحی حبس و حرمان را نمی شاید

وگر قربان کند باری توزی او قربتی داری
بگو کین گاو فربه نیست قربان را نمی شاید
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.