هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوه خود می‌گوید که شادی‌اش را گرفته و زندگی بدون معشوق برایش تلخ است. او از معشوق می‌خواهد که به جوانی‌اش رحم کند و به او توجه نشان دهد. شاعر معتقد است که حضور معشوق می‌تواند به زندگی‌اش معنا و جاودانگی ببخشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند غم و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۷ - نقل از سفینه فرخ

ای غمت برده شادمانی من
بی تو تلخ است زندگانی من

بسر تو که با تو نتوان گفت
صفت رنج و ناتوانی من

از جوانی و حسن خویش بترس
رحم کن بر من و جوانی من

آن خود دان مرا که جمله توئی
آشکارائی و نهانی من

چه بود گر دمی ز روی کمر
دل درآری به مهربانی من

حاصل آید چو حاضر آئی تو
مایه عمر جاودانی من

(فلکی) روز و شب همی گوید
کز غم توست شادمانی من
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.