هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و مدحی است که در ستایش یک شخصیت قدرتمند و با نفوذ سروده شده است. شاعر از ویژگیهای اخلاقی، قدرت نظامی، عدالت و بخشش این شخصیت تمجید میکند و او را به عنوان یک رهبر بیهمتا و مورد حمایت الهی توصیف مینماید. همچنین، تأثیرات مثبت و منفی حضور او بر دشمنان و موافقانش بیان شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده و استعارههای ادبی است که درک آنها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قدرت، جنگ و عدالت ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شاه ابومنصور
فغان من همه زان زلف تابدار سیاه
که گاه پرده لاله است و گاه معجر ماه
چو قامت شمنانست گوژپشت و نوان
چو جان اهرمنانست کینه دار و سیاه
بدو رسد شکن و تاب و تیرگی ز جهان
اگر بود شکن و تاب و تیرگی ز گناه
بگاه رفتنش از سیم ساده باشد جای
بگاه خفتنش از مشگ سوده باشد گاه
گه از عبیر کند بر مه دو هفته زره
گه از بنفشه کند بر گل شکفته کلاه
هزار توبه صد ساله را بداد بباد
هزار زاهد صد ساله را ببرده ز راه
خبر دهد به سیاهی ز روز دشمن میر
نشان دهد بدوتائی ز پشت حاسد شاه
چراع گر گریان شهریار ابو منصور
که شهریار نژاد است و شهریار پناه
هنر نمای و هنرور ستای و عالی رای
جهانگشای و موالی فزای و دشمن کاه
اگر سعادت جویی بجز رضاش مجوی
وگر سلامت خواهی بجز هواش مخواه
اگر بکوه رسد باد خشم او یکبار
وگر بکاه رسد باد مهر او یک راه
بساعت اندر مانند کاه گردد کوه
بساعت اندر مانند کوه گردد کاه
خدای گویی کز بهر زائرانش سرشت
که شغل ایشان دارد همی گه و بیگاه
ز بهر آمدگان دست او همیشه بکار
ز بهر نامدگان چشم او همیشه براه
نیاز نگذرد آنجا که میر کرد گذر
عذاب ننگرد آنجا که شاه کرد نگاه
ایا ز کف تو کار ولی همیشه قوی
ایا ز تیغ تو کار عدو همیشه تباه
نه با سپاه تو دارد درنگ هیچ حصار
نه با سنان تو گیرد قرار هیچ سپاه
بدین مبارز خرگاهیان سخت کمان
شگفت نیست که بر آسمان زنی خرگاه
دل ولی بکمان دو تاه راست کند
بتیر راست روان عدو کنند دو تاه
در آن زمین که تو یک روز رزم ساخته ای
پلنگ و شیر بخون اندرون کنند شناه
نه آگه است زر از دل تو چرخ بلند
زر از چرخ برین است رای تو آگاه
نیازمند پیاپی کنند قصد بتو
تو بی نیاز کنی شان بساعت اندر راه
کرا بمدح تو روزی دراز گشت زبان
زمانه دارد دست بدی از او کوتاه
تو یاوری همه کس را و یاور تو خداست
تو مونسی همه کس را و مونس تو الاه
نیام دولت و اقبال را تو زیبی تیغ
عروس دانش و فرهنگ را تو شائی شاه
همیشه بادت کام و همیشه بادت ناز
همیشه بادت نام و همیشه بادت جاه
موافقان تو بادند جفت ناز و نعیم
مخالفان تو بادند جفت آوخ و آه
همیشه تا بود اندر شمار ماه ز سال
همیشه تا بود اندر حساب روز ز ماه
شمار عمر تو باد از حساب سال فزون
حساب ملک تو بیش از شمار مه صد راه
که گاه پرده لاله است و گاه معجر ماه
چو قامت شمنانست گوژپشت و نوان
چو جان اهرمنانست کینه دار و سیاه
بدو رسد شکن و تاب و تیرگی ز جهان
اگر بود شکن و تاب و تیرگی ز گناه
بگاه رفتنش از سیم ساده باشد جای
بگاه خفتنش از مشگ سوده باشد گاه
گه از عبیر کند بر مه دو هفته زره
گه از بنفشه کند بر گل شکفته کلاه
هزار توبه صد ساله را بداد بباد
هزار زاهد صد ساله را ببرده ز راه
خبر دهد به سیاهی ز روز دشمن میر
نشان دهد بدوتائی ز پشت حاسد شاه
چراع گر گریان شهریار ابو منصور
که شهریار نژاد است و شهریار پناه
هنر نمای و هنرور ستای و عالی رای
جهانگشای و موالی فزای و دشمن کاه
اگر سعادت جویی بجز رضاش مجوی
وگر سلامت خواهی بجز هواش مخواه
اگر بکوه رسد باد خشم او یکبار
وگر بکاه رسد باد مهر او یک راه
بساعت اندر مانند کاه گردد کوه
بساعت اندر مانند کوه گردد کاه
خدای گویی کز بهر زائرانش سرشت
که شغل ایشان دارد همی گه و بیگاه
ز بهر آمدگان دست او همیشه بکار
ز بهر نامدگان چشم او همیشه براه
نیاز نگذرد آنجا که میر کرد گذر
عذاب ننگرد آنجا که شاه کرد نگاه
ایا ز کف تو کار ولی همیشه قوی
ایا ز تیغ تو کار عدو همیشه تباه
نه با سپاه تو دارد درنگ هیچ حصار
نه با سنان تو گیرد قرار هیچ سپاه
بدین مبارز خرگاهیان سخت کمان
شگفت نیست که بر آسمان زنی خرگاه
دل ولی بکمان دو تاه راست کند
بتیر راست روان عدو کنند دو تاه
در آن زمین که تو یک روز رزم ساخته ای
پلنگ و شیر بخون اندرون کنند شناه
نه آگه است زر از دل تو چرخ بلند
زر از چرخ برین است رای تو آگاه
نیازمند پیاپی کنند قصد بتو
تو بی نیاز کنی شان بساعت اندر راه
کرا بمدح تو روزی دراز گشت زبان
زمانه دارد دست بدی از او کوتاه
تو یاوری همه کس را و یاور تو خداست
تو مونسی همه کس را و مونس تو الاه
نیام دولت و اقبال را تو زیبی تیغ
عروس دانش و فرهنگ را تو شائی شاه
همیشه بادت کام و همیشه بادت ناز
همیشه بادت نام و همیشه بادت جاه
موافقان تو بادند جفت ناز و نعیم
مخالفان تو بادند جفت آوخ و آه
همیشه تا بود اندر شمار ماه ز سال
همیشه تا بود اندر حساب روز ز ماه
شمار عمر تو باد از حساب سال فزون
حساب ملک تو بیش از شمار مه صد راه
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح امیر جستان و امیر ابوالمعالی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷ - فی المدیحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.