۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶

مرا رنج بسیار و کم روزگار
بشادی کسم نیست آموزگار

نه هستند یاران من مهربان
نه هستند خویشان من سازگار

زمانی همی نالم از یار بد
زمنی ز رنج و بد روزگار

شود نیک روز بد از یار نیک
مرا بدتر از روزگار است یار

مرا دل فکار است دائم ز دوست
ز دشمن بود هر کسی دلفکار

اگر دشمن و دوست یکسان بو
چه دوست و چه دشمن چه خرما چه خار

از آن دشمنی کو بود دور دست
تواند رهاندن بدستان و چار

چگونه تواند ز دشمن گریخت
کسی کش بود دشمن اندرکنار

ایا عاشقی بی دل و بی روان
گهی گرم خوار و گهی سوگوار

چه نالی چو رعد و چه گریی چو ابر
چه گوئی تو چندین چه پیچی چو مار

همیشه ز دل نالی و دیده هیچ
که دارند جان گرامیت خوار

که دید این رخ یار پیمان شکن
برفت از پی یار بی زینهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.