هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و جفای معشوق سخن می‌گوید. او از رنج‌های عشق، دل‌شکستگی و اندوه خود می‌نالد و به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود اشاره می‌کند. همچنین، شاعر پندهایی درباره عشق و رفتار با معشوق ارائه می‌دهد و از تقدیر و نقش آن در عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و اندوه‌آلود است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و فلسفی در متن وجود دارد که برای سنین بالاتر مناسب‌تر است.

شمارهٔ ۱۴۱

همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی
ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی

جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم
ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی

برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای
ز دیده بر دو رخ از جوی خون گشاد آموی

رخم بزردی زر است و تن بزاری زار
دلم ز ناله چو نال است تن ز مویه چو موی

بعشق خوبان گر با تو دانش است مو رز
بگرد خوبان گر با تو مردمی است مپوی

ازین نداد خداوند مهر خوبان را
ز مردم آنکه خداوندشان نداده مجوی

هرآنکو گوی زنخدان نیکوان جوید
دلش همیشه بود همچو پیش چوگان گوی

اگر درست کند بخت نام و کنیت من
ببوسه داد دل خویشتن بخواهم از اوی
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.