۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۵

کفر است ز بی نشان نشان دادن
چون از بیچون نشان توان دادن

چون از تو نه نام و نه نشان ماند
آنگاه روا بود نشان دادن

تا یک سر موی مانده‌ای باقی
این سر نتوانمت بیان دادن

چو تو بنمانده‌ای تو را زیبد
داد دو جهان به یک زمان دادن

گر سر یگانگی همی جویی
دل نتوانی به این و آن دادن

دانی تو که چیست چارهٔ کارت
بر درگه او به عجز جان دادن

عطار چو یافتی ز جانان جان
صد جان باید به مژدگان دادن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.