۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷ - در مدح بهرام شاه گوید

آرامش و رامش همگان را بدر ماست
بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست

گر در سهریم از جهت خلق سزد آن
کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست

ما را دل اگر هست قوی نیست عجب زانک
خوش خوئی و شیرین سخنی گل شکر ماست

خورشید زند تیغ و شود منکسف از ماه
آری چه عجب ماه به شکل سپر ماست

در خواب نبینند سلاطین زمانه
آن مال که عشر صله ی مختصر ماست

سیم و زر عالم همه دادیم بخلقان
زانجا که سخاهای کف با خطر ماست

وقتست کنون کز مه و خورشید ببخشم
کان راست چو سیم ما و این همچو زر ماست

المنة لله که ز بس رادی و مردی
ما در دل ملکیم و عدو در جگر ماست

بی رحمتی گر بود اندر همه عالم
هم رحمت ما داند کان بیخبر ماست

زان نام بزرگ ما بهرام شه آمد
کاندر کف بهرام حسام ظفر ماست

یا رب به رعیت تو به ارزانی مان دار
کاسایش ایشان ز مبارک نظر ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - در مدح معزالدوله خسرو شاه پسر بهرام شاه گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - در این قصیده بهرام شاه را مدح کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.