۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹ - در مدح بهرام شاه گوید

ای شاه دور چتر تو چرخ دگر شده است
دولت عروس ملک ترا جلوه گر شده است

از حلقه جای شیر سوار ستارگان
هم نام تو که شحنه چرخ است بر شده است

علم علی تو داری و آئین خوب تو
آیینه دار صورت عدل عمر شده است

اینک ز حسن جلوه طاوس کز شرف
درگاه تو نشیمن اهل نظر شده است

بر بنده ای که بلبل بستان بزم تست
عالم قفس مدار که بی بال و پر شده است

روئی که لعل بودی پیش ثنای تو
از غصه شماتت اعدا چو زر شده است

پائی که اوج چرخ سپردی به دولتت
در کنج نامرادی دامن سپر شده است

دستی که بر کمر زده بودی به بندگی
بی پایمال حضرت تو تاج سر شده است

گوشی که در حلقه او بود لفظ تو
مالیده سفاهت هر بدگهر شده است

چشمی که خاک بارگهت سرمه داشتی
راه زهاب چشمه خون جگر شده است

بودی نیام تیغ فصاحت دهان من
اکنون ببین که ترکش تیر سحر شده است

در باغ دولت تو نهالی شکفته بود
آبیش ده ز لطف که بی برگ و بر شده است

ای پایمرد حق ز سر بنده بر مدار
دستی که بر مراد همه خلق در شده است

ای در آبدار یکی سوی من نگر
رحمی که کار من همه زیر و زبر شده است

گفتم مگر گرانی اندک تری شود
دردا که وقت غیبت بسیارتر شده است

بر جان خشک بنده بفرمای رحمتی
گر چه ز شرم زحمت بسیارتر شده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸ - در این قصیده بهرام شاه را مدح کند
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - این قصیده نیز در مدح بهرام شاه است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.