۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴ - سلطان سنجر را بدین قصیده مدح کند

توقیع خداوند جهان نقش ظفر باد
هر دم که زند مایه صد عمر دگر باد

چون بخشش تو آیت احسان علی گشت
بخشایش او غایت انصاف عمر باد

چون عقل همه گرد معانیش طواف است
چون روح همه سوی معالیش سفر باد

طغرای هلالیش دریغ است به کاغذ
آن ابروی پیروزی بر روی قمر باد

آن رایت عالیش که زلفین فتوحست
زیب گل رخسار عروسان ظفر باد

سلطان سلاطین همه مشرق و مغرب
کز همت او فرق زحل پای سپر باد

بخشنده تاج ملکان سنجر عادل
کان تخت بدو هر نفش آراسته تر باد

شاها ز نسیم گل فتح تو که بشکفت
جان های سلاطین را در خلد مقر باد

هر تاج که دارند شهان گرچه تو دادی
در خدمت درگاه تو آن تاج کمر باد

تا دامن ابر از عرق چشمه خورشید
از خجلت بحر کف در بار تو تر باد

این لشکر منصور ترا حاطهم الله
بر شه ره پیروزی پیوسته گذر باد

چون مدبر بدخو حرمت همه بابت؟
رمح گذراند که چو عزمت همه سر باد؟

آن گاه که از آتش دل سوخته گردد
بدخواه ترا دیده پر از خون جگر باد

جسمش زنم دیده و جانش ز تف دل
سوزان و گذارنده چو شمع و چو شکر باد

بسیار ز تیرت سپرش همچو زره شد
این باره ز گرزت ز رهش همچو سپر باد

زینسان که به زیر قلمم نظم کهر هاست
همواره به زیر قدمت نثر گهر باد

ای از نظرت رنج غریبان شده راحت
در حق غریبی چو منت نیز نظر باد

این گنبد گردنده که زیر و زبرش نیست
گر جز به مراد تو رود زیر و زبر باد

در جمله عالم ز نسیم کرم تو
تا صبح قیامت خوشی وقت سحر باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - در مدح بهرام شاه گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.