۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵

دل ز من مستان نمی خواهم که غم باشد ترا
با وجود لطف یار دل ستم باشد ترا

کیست یوسف تا ترا مانند باشد در جمال
او مگر از جمله خیل و حشم باشد ترا

نیست طبع نازکت را تاب شرح درد دل
کی کنم کاری کزان بیم الم باشد ترا

بیش ازین مپسند در دام بلا زارم بکش
گر نباشد عاشق زاری چه کم باشد ترا

چون حباب می فلک تا چشم بر هم می زنی
می زند بر هم گر استقبال جم باشد ترا

ترک عالم کن که در عالم نمی ارزد بغم
گر هزاران گنج بر بالای هم باشد ترا

پا منه از حد خود بیرون که هر جا پا نهی
از ره رفعت فلک خاک قدم باشد ترا

با فغان و ناله آزردی فضولی خلق را
جا همان به بر سر کوی عدم باشد ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.