۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۱

ای ز سودای تو دل شیدا شده
زآتش عشق تو آب ما شده

عاشقان در جست و جویت صد هزار
تو چو دری در بن دریا شده

از میان آب و گل برخاسته
در میان جان و دل پیدا شده

عاشقان را بر امید روی تو
خون دل پالوده و جانها شده

تو ز جمله فارغ و مشغول خویش
خود به عشق خویش ناپروا شده

دیده روی خویشتن در آینه
بر جمال خویشتن شیدا شده

ما همه پروانهٔ پر سوخته
تو چو شمع از نور خود یکتا شده

یوسف اندر ملک مصر و سلطنت
دیدهٔ یعقوب نابینا شده

گم شدم در جست و جویت روز و شب
چند بازت جویم ای گم ناشده

چون دل عطار در عالم دلی
می‌نبینم از تو خون پالا شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.