هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فداکاری بیحد و حصر خود سخن میگوید. او از تحیر و حیرت در برابر معشوق مینالد و بیان میکند که همه برای رضای او فداکاری کردهاند، اما او همچنان غافل است. شاعر از زخمهای عشق و جفای معشوق میگوید، اما با وجود همهی رنجها، همچنان تسلیم عشق اوست.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانهی عمیق و گاه دردناک است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری، جفا، و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۷۱
خورشید بسی خاک نشین شد بهوایت
روزی نتوانست که بوسد کف پایت
فریاد که جانم بلب آمد ز تحیر
حرفی نشنیدم ز لب روح فزایت
خون ریخته بهر ثواب از همه جز ما
ما را گنه اینست که مردیم برایت
زان غافلی ای ماه که هر شب به تردد
چون هاله رهی می فکنم گرد سرایت
تا تیر تو بر من در صد ذوق گشادست
هر زخم دهانیست مرا بهر دعایت
تا نقش تو بر لوح دل و دیده کشیدیم
قطعا نکشیدیم سر از تیغ جفایت
کس نیست که اندیشه زلف تو ندارد
تنها نه فضولیست گرفتار بلایت
روزی نتوانست که بوسد کف پایت
فریاد که جانم بلب آمد ز تحیر
حرفی نشنیدم ز لب روح فزایت
خون ریخته بهر ثواب از همه جز ما
ما را گنه اینست که مردیم برایت
زان غافلی ای ماه که هر شب به تردد
چون هاله رهی می فکنم گرد سرایت
تا تیر تو بر من در صد ذوق گشادست
هر زخم دهانیست مرا بهر دعایت
تا نقش تو بر لوح دل و دیده کشیدیم
قطعا نکشیدیم سر از تیغ جفایت
کس نیست که اندیشه زلف تو ندارد
تنها نه فضولیست گرفتار بلایت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.