هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و علاقه شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که روی خود را به او نشان دهد و دلش را با زیبایی‌هایش تقویت کند. شاعر از سرگشتگی و عشق خود به معشوق می‌گوید و از زلف معشوق و تأثیر آن بر دلش سخن می‌راند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که عطار (شاعر) از دنیا رفته و دلش را برای معشوق باقی گذاشته است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۴۸

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای

آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای

اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای

چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی

بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای

بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد
از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای

دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای

عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.