۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

وقت سحر سوی چمن انداختم گذر
تا رفع گردد از گل و سبزه ملال من

چون پا بروی سبزه نهادم بطعنه گفت
کای بی خبر نه مگر آگه ز حال من

گر پایمال تو شده ام کم مبین مرا
بنگر که هست صد چو تویی پایمال من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.