هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از تجربهای روحانی در حین نماز و راز و نیاز با معبود سخن میگوید. او در حالتی از بیقراری و طاعت، صدایی را میشنود که او را از غرور و خودبینی در عبادت برحذر میدارد. صدای درونی به او هشدار میدهد که مبادا طاعتش را وسیلهای برای فریب نفس یا دیگران قرار دهد و از او میخواهد که توبه کند و راه تقوا پیش گیرد. در ادامه، گفتوگویی نمادین بین شاعر و «طنبور» (نمادی از نفس یا وسوسههای درونی) صورت میگیرد که در آن طنبور خود را بیعیب میداند و شاعر را به دلیل قضاوت عجولانه سرزنش میکند. در پایان، متن به مفاهیمی مانند عفو الهی، نشاط روحانی و عذاب اخروی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۱ - مناظره با طنبور
شبی رقتی داشتم در نماز
بمعبود می کردم افشای راز
گهی در قیام و گهی در قعود
گهی در رکوع و گهی در سجود
در اثنای طاعت من بی قرار
شنیدم ز جایی صدایی سه بار
ز دل رفت اندیشه ی طاعتم
درید از هوا پرده عصمتم
به او گفتم ای منشاء هر خطا!
مشو هیمه ی آتش کفر ما
چرا رسم و راهت چنین گمرهیست
سرت از خیال قیامت تهیست
کلید در گنج هر آفتی
به ابلیس سرمایه ی حیلتی
به دست تو هر رشته ای هست دام
که صید دل خلق سازی مدام
به صد جا میان بسته ای متصل
که بربایی آثار طاعت ز دل
اگر سینه ای را وطن ساختی
ازو رسم تقوی برانداختی
ور انگشتی از تو به جنبش رسید
ز تحریک تسبیح رغبت برید
بیا چون من از آتش اندیشه کن
ره توبه گیر و ورع پیشه کن
چنین گفت طنبور صاحب خبر
که بر پرده داری مشو پرده در
مپندار بر خود هنر عیب من
اگر عیب دارم برویم مزن
منم کرده قطع بیابان دور
ز غیب آمده سوی ملک ظهور
درین ره شدم همنشین بسی
نخورده غم از اعتراض کسی
تو بر سینه ام می زنی دست رد
چنینم مکن گر نداری مدد
چه آگاهی از کارگاه جان
که مقبل که و کیست مدبر دران
به دریای احسان پروردگار
ز چون من خسی کی نشیند غبار
در آنجا که دیوان عفو و عطاست
غم معصیت لاف طاعت خطاست
مگر غافلی در بساط بسیط
ز سر علی کل شی ء محیط
مغنی بطنبور رغبت نمای
بمفتاح رغبت دری بر گشای
کزان در رواحل رواحل نشاط
برون آید و پر شود این بساط
فضولی کند ترک بیم عذاب
نشاطی کند زین بساط اکتساب
خوشا آنکه او مست خیزد ز گور
برندش بدوزخ ز خود بی شعور
شررهای آتش به وقت عذاب
نماید به او قطره های شراب
بمعبود می کردم افشای راز
گهی در قیام و گهی در قعود
گهی در رکوع و گهی در سجود
در اثنای طاعت من بی قرار
شنیدم ز جایی صدایی سه بار
ز دل رفت اندیشه ی طاعتم
درید از هوا پرده عصمتم
به او گفتم ای منشاء هر خطا!
مشو هیمه ی آتش کفر ما
چرا رسم و راهت چنین گمرهیست
سرت از خیال قیامت تهیست
کلید در گنج هر آفتی
به ابلیس سرمایه ی حیلتی
به دست تو هر رشته ای هست دام
که صید دل خلق سازی مدام
به صد جا میان بسته ای متصل
که بربایی آثار طاعت ز دل
اگر سینه ای را وطن ساختی
ازو رسم تقوی برانداختی
ور انگشتی از تو به جنبش رسید
ز تحریک تسبیح رغبت برید
بیا چون من از آتش اندیشه کن
ره توبه گیر و ورع پیشه کن
چنین گفت طنبور صاحب خبر
که بر پرده داری مشو پرده در
مپندار بر خود هنر عیب من
اگر عیب دارم برویم مزن
منم کرده قطع بیابان دور
ز غیب آمده سوی ملک ظهور
درین ره شدم همنشین بسی
نخورده غم از اعتراض کسی
تو بر سینه ام می زنی دست رد
چنینم مکن گر نداری مدد
چه آگاهی از کارگاه جان
که مقبل که و کیست مدبر دران
به دریای احسان پروردگار
ز چون من خسی کی نشیند غبار
در آنجا که دیوان عفو و عطاست
غم معصیت لاف طاعت خطاست
مگر غافلی در بساط بسیط
ز سر علی کل شی ء محیط
مغنی بطنبور رغبت نمای
بمفتاح رغبت دری بر گشای
کزان در رواحل رواحل نشاط
برون آید و پر شود این بساط
فضولی کند ترک بیم عذاب
نشاطی کند زین بساط اکتساب
خوشا آنکه او مست خیزد ز گور
برندش بدوزخ ز خود بی شعور
شررهای آتش به وقت عذاب
نماید به او قطره های شراب
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰ - نشأه جام پنجم
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - نشأه جام ششم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.