۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲

مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است

گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است
عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است

عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک
معنی ای محکم دقیق و عقده ای بس مشکل است

صورت حق آن که می گوید که روی خوب نیست
چشم حق بین نیست او را، دعوی او باطل است

با لبت گفتم که خواهم داد روزی جان به تو
روز آن آمد بگو با لب که جان مستعجل است

در سواد ظلمت زلف تو هست آب حیات
آن که می گوید نه، حیوان است و حیوان غافل است

غوطه خور در بحر عشقش تا به دست آری گهر
در نصیب آن نشد کو بر کنار ساحل است

ای خیالت کرده روشن خانه چشمم، بلی
هرکجا محفل بود روشن به شمع محفل است

در طریق کعبه وصل تو اهل شوق را
غم رفیق و زاد ره خونابه و دل محمل است

حاصلی ما را نشد جز عشق جانان در جهان
عشق جانان هر که را حاصل نشد بی حاصل است

ای نسیمی صورت حق بسته بین بر آب و گل
تا ببینی صورت حق بسته بر آب و گل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.