هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و اشتیاق به معشوق و وصل به او سخن می‌گوید. شاعر درد فراق و اشتیاق دیدار را بیان کرده و معشوق را منبع نور و حیات می‌داند. همچنین، از بی‌وفایی و نبود مهر و وفا در معشوق شکایت دارد و عشق را عامل بی‌قراری و بی‌سر و پایی خود می‌داند. در نهایت، شعر به حق‌بینی و دوری از خطا و اشتباه اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و بی‌وفایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۳

جز وصل رخت چاره درد دل ما نیست
این حال که را باشد و این درد که را نیست

تا در نظرم نقش خیال تو درآمد
در خانه چشمم به جز از نور خدا نیست

تا ره به شب قدر سر زلف تو بردم
عهدم به جز از روی تو، ای بدر دجا نیست

ای کرده غمت در حرم تنگ دلم جا
بیرون ز تو منزل نه و خالی ز تو جا نیست

گفتی که مرا با تو سر مهر و وفا هست
چون باورم آید چو تو را مهر و وفا نیست

آن را که نشد سینه پر از مهر جمالت
در چهره چو صبحش اثر صدق و صفا نیست

محروم شد از وصل حیات ابد آن کو
دل زنده و جان داده به بویت چو صبا نیست

از شربت بی زخم طبیب ای دل بیمار
صحت مطلب زان که در او بوی شفا نیست

از ناز و نعیم دو جهان بهره ندارد
آن دل که سزاوار به تشریف بلا نیست

عشق رخ دلدار مرا بی سر و پا کرد
چون گردش افلاک از آنرو سر و پا نیست

منکر ز خطا فکر غلط می کند اما
در دیده حق بین غلط و سهو و خطا نیست

تا کام نسیمی تو شدی از همه عالم
از کام دل و روشنی دیده جدا نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.