۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۰

گمان مبر که به صد جور و صد دل آزاری
دل من از تو برنجد مگر به بیزاری

به هر جفا که بخواهی بجویی آزارم
که هست عادت معشوق، عاشق آزاری

بدان امید که واقف شوی ز ناله من
گذشت عمر عزیزم به ناله و زاری

نظر به زاری ما گر نمی کنی چه عجب؟
تو شاه حسنی و ما عاشقان بازاری

دل از رقیب تو رنجیده است، بازآید
گرش به رسم دل آزاریی تو باز آری

مرا تو جان عزیزی ببین عزیزی من
که می کشم ز عزیز خود این همه خواری

چه حاجت است که ریزی به غمزه خون دلم
چو ترک چشم تواش می کشد به بیماری

دلم ببردی و گفتی: دلت بدست آرم
چو برده ای دل من، کی دلم بدست آری

نسیمی از تو امید وفا نمی جوید
چگونه عمر کند با کسی وفاداری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.