هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از وصال یار و پایان شب هجران سخن میگوید. شاعر از دیدار معشوق و لذتهای روحانی و معنوی آن میسراید و از مفاهیمی مانند می، ساقی، و رندان دردآشام بهعنوان نمادهای عرفانی استفاده میکند. همچنین، نقدی به زاهد و صوفی دارد و بر اهمیت دل و نور درونی تأکید میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، اشارههای غیرمستقیم به می و مفاهیم مرتبط با آن وجود دارد که مناسبتر است برای سنین بالاتر در نظر گرفته شود.
شمارهٔ ۲۷۲
وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور
که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی
مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را
که دیگر شاهد و جام است ورد ما شبانروزی
شب هجران به پایان رفت و روز وصل یار آمد
بیا ای غره فردا، اگر مشتاق امروزی
کند منع از می و شاهد مرا زاهد مدام، آری
نباشد اهل جنت را ز شیطان جز بدآموزی
بیا و همدم رندان دردآشام عارف شو
ز نور دل اگر خواهی که شمع جان برافروزی
ز چنگ آواز تسبیحت نیاید چون به گوش دل
چو عود بی نوا شاید به جان خود اگر سوزی
می وصل آنگهی نوشی که خود باشی می و ساقی
رخ یار آن زمان بینی که چشم از غیر بردوزی
الا ای ساکن خلوت مزن با من دم از روزه
که حق داد از لب خوبان مرا عیدی و نوروزی
مرا هر ساعت ای صوفی «بترس از محتسب » گویی
ز روبه شیر چون ترسد؟ برو بگذر ز پفیوزی
رخ از خاک سر کویش متاب ای صاحب مسند
نسیمی وار اگر خواهی که بخت و دولت اندوزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور
که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی
مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را
که دیگر شاهد و جام است ورد ما شبانروزی
شب هجران به پایان رفت و روز وصل یار آمد
بیا ای غره فردا، اگر مشتاق امروزی
کند منع از می و شاهد مرا زاهد مدام، آری
نباشد اهل جنت را ز شیطان جز بدآموزی
بیا و همدم رندان دردآشام عارف شو
ز نور دل اگر خواهی که شمع جان برافروزی
ز چنگ آواز تسبیحت نیاید چون به گوش دل
چو عود بی نوا شاید به جان خود اگر سوزی
می وصل آنگهی نوشی که خود باشی می و ساقی
رخ یار آن زمان بینی که چشم از غیر بردوزی
الا ای ساکن خلوت مزن با من دم از روزه
که حق داد از لب خوبان مرا عیدی و نوروزی
مرا هر ساعت ای صوفی «بترس از محتسب » گویی
ز روبه شیر چون ترسد؟ برو بگذر ز پفیوزی
رخ از خاک سر کویش متاب ای صاحب مسند
نسیمی وار اگر خواهی که بخت و دولت اندوزی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.