۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

اگر از جفای محمدعلی شه
بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس

شگفتی نباشد که در بوستانها
ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس

حمای سلاطین و شیپور شب را
بهم برزند بوق تون تاب مفلس

محمدعلی بوق و تیز است ازیرا
ز باد است ناطق بگند است مونس

دلش پر ز نفخ امیربهادر
دمش گنده از بوی شیخ مدلس

یکی از برون خلقتش را مشوه
یکی از درون خاطرش را موسوس

منافق چو یربوع و فاسق چو فاره
کشنده چو بیش و مهوع چو کرمس

شها گوئی ایزد بننهاده هرگز
نه اندر سرت هش نه اندر تنت حس

که بر باد دادی سرائی که بودی
خداوند معمار و عدلش مهندس

بنائی که ایزد بر آن گشته بانی
اساسی که پیغمبر آن را مؤسس

شهنشاه باید بهر کار باشد
خردمند و کربز هشیوار و کیس

تو بازیچه کودکانی وزودا
که خاکت بباد اندر آید چو تونس

نیاموختی دین و دانش ازیرا
که دیوت ادیب است و غولت مدرس

تو را با شهی کار نبود که هستی
بخرمن مترس و بخرگاه مترس

چو مس را نتانی زر ناب کردن
خنک زی که کردی زر ناب را مس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.