۱۳۰ بار خوانده شده
به ایرانیان روس بیداد کرد
گمانش که ایران تهی شد ز مرد
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان در آیند در وی دلیر
تن خفته را مرده پنداشتند
پدید آمد آن کارزو داشتند
که خسبیده در بستر و مست خواب
تهی باشد از هوش و نیروی و تاب
شبیخون زند دزد مر خفته را
کند سخره فرزانه آشفته را
تنی را که جنبش ندارد ز خویش
نداند بد از خوب و اندک ز بیش
چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج
چه در گور خسبد چه اندر دواج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گمانش که ایران تهی شد ز مرد
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان در آیند در وی دلیر
تن خفته را مرده پنداشتند
پدید آمد آن کارزو داشتند
که خسبیده در بستر و مست خواب
تهی باشد از هوش و نیروی و تاب
شبیخون زند دزد مر خفته را
کند سخره فرزانه آشفته را
تنی را که جنبش ندارد ز خویش
نداند بد از خوب و اندک ز بیش
چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج
چه در گور خسبد چه اندر دواج
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷ - اشاره بمعاهده ۱۹۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.