۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

از آن لب شکوه ام بسیار و هر شب
به لب میآرم و می نگرم لب

شب آدینه، بر مستان چنان است
که روز شنبه بر طفلان مکتب

به یا رب یا رب افتاده است کارم
از این یا رب نگاهش دار یا رب

طبیبم، فکر درمان داشت، گفتم:
چرا داری ز تدبیرم معذب؟!

ز جور یاد می نالم، نه از درد
ز داغ هجر می سوزم، نه از تب

زماه خود، چو بینم مهربانی
نمی نالم ز بی مهری کوکب

به دستی نار پستان دارم آذر
به دیگر دست خواهم سیب غبغب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.