هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد و آرزوهایش میگوید. او از جدایی از جان و جانانش رنج میبرد و درمان دردش را آرزو دارد. اگرچه در قفس اسیر نیست، اما نالهای در گلستانش آرزوست. خود را شایستهی خدمت به سلطان نمیداند، اما با این حال این آرزویش است. از بحثهای کفر و ایمان خسته شده و صلح بین گبر و مسلمان را آرزو میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر، مانند درد فراق، آرزوی صلح بین ادیان و خدمت به سلطان، برای درک و تجربهی نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از واژگان و استعارات پیچیدهتر، فهم شعر را برای سنین پایینتر دشوار میکند.
شمارهٔ ۲۶
افغان که رفت جانم و جانانم آرزوست
دردا که کشت دردم و درمانم آرزوست
من تنگ دل ز کنج قفس نیستم، ولی
یک ناله در میان گلستانم آرزوست
من قابل ملازمت محرمان نیم
وین طرفه تر که خدمت سلطانم آرزوست؟!
از حرف کفر و قصه ی ایمان دلم گرفت
صلحی میان گبر و مسلمانم آرزوست
دردا که کشت دردم و درمانم آرزوست
من تنگ دل ز کنج قفس نیستم، ولی
یک ناله در میان گلستانم آرزوست
من قابل ملازمت محرمان نیم
وین طرفه تر که خدمت سلطانم آرزوست؟!
از حرف کفر و قصه ی ایمان دلم گرفت
صلحی میان گبر و مسلمانم آرزوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.