هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج خود می‌گوید و از بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که مورد بی‌مهری قرار گرفته و حتی سگ معشوق به دنبال رقیب او افتاده است. با این حال، هنوز امیدوار است که معشوق به او توجه کند. شاعر از تهی‌دستی خود و پری دامن دیگران گلایه می‌کند و عشق را تنها راه نجات خود می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از اشارات مانند 'سگت برای چه افتاده در قفای رقیب' ممکن است نیاز به درک بیشتری از روابط انسانی داشته باشد.

شمارهٔ ۲۹

بر آستان توام، شب چو شد، فغانی هست
که شب فغان سگی در هر آستانی هست

دلم پر است، دم نزع شکوه تا نکنم؛
بپرس حال مرا، تا مرا زبانی هست!

گمان این بمنت نیست کز تو شکوه کنم
مگر هنوز بصبر منت گمانی هست؟!

سگت برای چه افتاده در قفای رقیب؟!
هنوز در تن من، مشت استخوانی هست!

مه من، از خبر مهر من بکینم کشت
ولی ازین خبرش نیست کآسمانی هست

پر است دامن خلق از گل و تهی از من
باین گمان که در این باغ باغبانی هست

براه عشق، همین پایه بس تو را آذر
که گردی از تو بدنبال کاروانی هست!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.