هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از موانع و دشواری‌های راه عشق و دوستداران سخن می‌گوید. شاعر از ناتوانی در رسیدن به معشوق و موانع موجود در این مسیر شکایت می‌کند و به مفاهیمی مانند عشق، شوق، و جنون اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۸

ای که گفتی: ز در دوست درون نتوان رفت!
شوق چون خضر ره ما شده چون نتوان رفت؟!

عشق در کوی بتان، بسته طلسمی ز وفا؛
که توان رفت درون، لیک برون نتوان رفت!

ای که داری هوس روی بتان در هر گام
بسکه افتاده سر و ریخته خون نتوان رفت!

پیش ازین ما، ز مقیمان دیاری بودیم؛
که ز ناسازی اغیار کنون نتوان رفت

چشم لیلی نگهی، تا نزند راه کسی؛
همچو مجنون به بیابان جنون نتوان یافت

خاری ار نیست بدل، از پی گلرخساری
کش بود سبزه ی خط غالیه گون نتوان رفت

آذر این ره ره عشق است، اگرت خضری هست؛
مرو این راه، که بی راه نمون نتوان رفت!
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.