هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیدار کوتاه و ناگهانی معشوق یا دوستی می‌گوید که به سرعت از کنارش رفته است. او از این دیدار کوتاه و ناکامی خود در بهره‌بردن از حضور معشوق شکایت می‌کند و احساسات خود را با تصاویر شاعرانه مانند شاخه گل و ماه نو بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۳۷

دوشم بپرسش آمد و تا لب گشود رفت
دردا که دیر آمد و، افغان که زود رفت

چون شاخ گل، بپهلوی من تا نشست، خاست؛
چون ماه نو، بدیده ی من تا نمود رفت!

بختم که سر ز خواب برآورده بود، خفت؛
سروی که سایه بر سرم افگنده بود رفت!

گفتم: کنم سجود بشکر قدوم او؛
دردا که بر نداشته سر از سجود رفت!

آمد زد آتشم بدل از آمدن، ولی
زآن پیشتر که خیزدم از سینه دود رفت

سودم جبین بخاک رهش، کآمد از کرم؛
ننشسته، از کنارم اما چه سود رفت!

نی نی نشسته بود و، حریفان بعرض حال
تا داستان شکوه ی آذر شنود، رفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.