۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

جانم، از جانان حکایت میکند
عندلیب از گل روایت میکند

بینوا، افتاده از گلشن جدا
از جداییها شکایت میکند

خسروی از بخت برخوردار باد
کاو رعیت را رعایت می کند

میکشد هجرم، ولی گر قاصدی
از حما آید، حمایت میکند

آنکه میرنجد ز من، گاهی که غیر
پیش او از من سعایت میکند

عاقبت دردی کزو در دل مراست
در دل او هم سرایت میکند

از تغافل کشتن آذر خطاست
خنده یی او را کفایت میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.