۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷

خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی کند
یار کسی نمی شود، یاری کس نمی کند

سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان
تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی کند

در چمنی که می زند زاغ ترانه بر گلش
نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمی کند

نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری
آنچه تو دزد میکنی، هیچ عسس نمی کند

جذبه ی عشق میکشد، از پی ناقه قیس را؛
ورنه رفیق لیلیش بانگ جرس نمی کند

از سر کویت ای پسر، آذر زود رنج اگر
رخت برون کشد دگر، روی به پس نمی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.