۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند
دست دادند که دستی بدل ما ننهند

دل و جان، از دو نگه میبری و دلشدگان
یک نگه دیده و در حسرت دیگر نگهند

رسته از زاری ایشان ز جفایت خلقی
عاشقان تو، ز ره گم شده و خضر رهند

عافیت را بجهان قدر ندانند مگر
آن گدایان که بهمسایگی پادشهند!

ای که داری سر خون ریختن اهل وفا
زین گنه کشتنیم من، دگران بیگنهند!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.