۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

صبحدم، در باغ هر کو خنده ی گل بایدش
نیم شب در ناله دمسازی بلبل بایدش

تا تماشائی، ز گلچین باز داند باغبان
گر گشاید درو گر بندد، تأمل بایدش

بینوایی بر نتابد با تهی دامن بباغ
هر که باشد باغبان، اندک تغافل بایدش

راه رو گر برهمن باشد، و گر شیخ الحرم؛
تا بدیر و کعبه ره جوید، توکل بایدش

هر که عشق کودک سنگین دلش دیوانه کرد
گر زنندش کودکان سنگی، تحمل بایدش

آذر آن کز سرگذشت جم همی جوید خبر
بر لب جو جام مالامالی از مل بایدش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.