هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی عمیق به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که تنها در حضور معشوق است که جان می‌گیرد و زندگی می‌کند. او از رنج‌های عشق و دوری از معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که در خلوت با معشوق باشد. همچنین، شاعر از پیری و گذر زمان اظهار ناراحتی می‌کند اما امیدوار است که دوباره جوانی را تجربه کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۲۹

زنده کی از برت ای جان جهان برخیزم؟!
مگر آن دم که سپارم بتو جان برخیزم!

وعده ی خلوت خاصم، چو دهی در مجلس؛
آن قدر باش که از خلق نهان برخیزم!

غیر من نیست میان توو اغیار حجاب؛
آه از آن روز که منهم ز میان برخیزم

رنجشم از تو بحدی است که در خلوت خاص
صد رهم گر بنشانند، همان برخیزم!

غمی از پیریم آذر نه که در پای خمی؛
شب چو آسوده شوم، صبح جوان برخیزم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.